22. هجرت به مدینه
1) رسالت در مسیر حرکت تکاملی خود، ناگزیر باید از حمایت و پشتیبانی افرادی نیک سرشت چون، حضرت علی(علیه السلام) برخوردار شود، لذا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به او فرمود: ای علی! قریش دست به نیرنگ زده و تصمیم به کشتن من گرفته اند، از ناحیه ی پروردگار به من وحی شده که دیار قوم خود را ترک گویم، اکنون در بسترم بخواب و بُرد حَضرَمی مرا رو انداز خود کن، تا بدین وسیله، دشمن از رفتن من اطلاع حاصل نکند، نظرت در این باره چیست؟
2) علی (علیهالسلام) عرضه داشت: ای پیامبر خدا! آیا با خوابیدن من جان تو سالم میماند؟
3) فرمود: آری.
4) علی(علیهالسلام) شادمان شد و از خبری که رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) در بارة سلامتی خویش به وی داده بود، سجدة شکر به جا آورد و عرضه داشت:
5) جانم فدایت! کاری را که بدان مأموریت یافتهای، انجام بده.
6) رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) نیمی از شب گذشته، با اعتماد بر لطف و عنایت الهی با عبور از حلقة محاصرة نیروهای شرک، که خانهاش را احاطه کرده بودند، علی(علیهالسلام) را ترک گفت و از خانة خود خارج گردید.
7) زمانی که دشمنان خدا بامدادان با شمشیر های آخته که بوی خون از آنها به مشام میرسید و کینه از چهرهشان میجوشیدف به فرماندهی خالد بن ولید به خانة پیامبر هجوم آوردند، ناگاه علی با شجاعتی فوق العاده از بسترش برخاست و مهاجمان وحشت زده عقب نشستند و به خوبی دیدند که خداوند چگونه تلاش آنان را نقش بر آب ساخت و پیامبرش را نجات داد.[1]
8) قریش، برای بازگرداندن اعتبار از دست رفته ی خود، جهت دستیابی به رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) به هر حیلهای متوسل شد. به همین دلیل، با اعزام جاسوس خویش، دشت و دمن را زیر پا نهاد و برای آن کس که رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) را زنده یا کشته بیاورد، یکصد شتر جایزه تعیین کرد. راهنمای ماهری پیشاپیش جستجو گران در حرکت بود و جای پای رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) را تا غار ثور، که حضرت به اتفاق ابوبکر در آن پنهان شده بودند، دنبال و سپس جای پا را گم کرد و اظهار داشت: محمد و همراهش از این محل دور نشدهاند، یا به آسمان بالا و یا به زمین فرو رفتهاند.
9) ابوبکر درون غار صدای قریشیان را میشنید که صدا میزدند: محمد! بیرون بیا و پاهای آنها را نزدیک در غار مشاهده میکرد. از این رو، سخت وحشت زده شده بود. رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) به او میفرمود: لاتَحزَن اِنَّ اللهَ مَعَنَا، خدا با ماست، بیمناک مباش[2]،
10) قریشیان با مشاهدة تار تنیده شدة عنکبوت بر در غار و آشیانة کبوتر که در آن تخم گذاشته بود، به وجود پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآله) در غار پی نبردند.[3]
• (در کلام رهبری: هدف پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) از هجرت به مدینه این بود که با محیط ظالمانه و طاغوتی و فاسد سیاسی و اقتصادی و اجتماعیای که آن روز در سرتاسر دنیا حاکم بود، مبارزه کند و هدف فقط مبارزه با کفار مکّه نبود، مسئله، مسئلة جهانی بود. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) این هدف را دنبال میکرد که هر جا زمینها مساعد بود، بذر اندیشه و عقیده را بپاشد. هدف این بود که پیام آزادی و بیداری و خوشبختی انسان به همه دلها برسد و این هدف هم جز با ایجاد یک نظام نمونه و الگو امکانپذیر نبود؛ لذا پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) به مدینه آمد تا این نظام نمونه را به وجود آورد. اینکه چقدر بتوانند آن را ادامه دهند، بسته به همّت آنها دارد.
هفت شاخص مهمتر نظام پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله): ایمان و معنویت، قسط و عدل، علم و معرفت (یعنی؛ کسی را کورکورانه به سمتی حرکت نمیدهند، بلکه باقدرت تشخیص خودشان به نیروی فعال بدل میکنند.)، صفا و اخوّت: در نظام نبوی، صلاح اخلاقی و رفتاری: وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ، یعنی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) روی تکتک افراد کار تربیتی و انسانسازی میکرد. اقتدار و عزّت (به این معنا که نظام نبوی توسریخور و وابسته به اینوآن نیست_و نباید باشد._)، کار و حرکت و پیشرفتِ دائمی)[4]
• (در کلام رهبری: هجرت پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) به مدینه_که قبل از ورود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به این شهر، یثرب نامیده میشد و بعد از آمدن آن حضرت، «مدینةالنبی» نام گرفت،_ مثل نسیم خوش بهاری بود که در فضای این شهر پیچید و همه احساس کردند کانّه گشایشی به وجود آمده است؛ لذا دلها متوجه و بیدار شد...)[5]
• (در حکایت: محمّد از مکه هجرت کرد به سمت قبیلههای اوس و خزرج. به آنجا یثرب میگفتند. وقتی محمد وارد آن شد، معروف شد به مدینةالنبی. مدینه هم از همان مدینةالنبی مانده یادگار.)[6]
[1] پیشوایان هدایت ج1 صص 119-120
[2] . (توبه 40) : اِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَى وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
اگر او [پیامبر] را یارى نکنید قطعا خدا او را یارى کرد هنگامى که کسانى که کفر ورزیدند او را [از مکه] بیرون کردند و او نفر دوم از دو تن بود آنگاه که در غار [ثور] بودند وقتى به همراه خود مى گفت اندوه مدار که خدا با ماست پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهیانى که آنها را نمى دیدید تایید کرد و کلمه کسانى را که کفر ورزیدند پست تر گردانید و کلمه خداست که برتر است و خدا شکست ناپذیر حکیم است.
[3] پیشوایان هدایت ج1 ص120
[4] انسان 250ساله صص32-34
[5] انسان 250ساله ص34
[6] آفتاب آخرین حکایت 40